loading...
پستوخانه سبز من
آخرین ارسال های انجمن
زینب اللامی بازدید : 184 پنجشنبه 02 خرداد 1392 نظرات (7)

تو این پست و ان شاءالله پست های آینده می خوام سوتی هایی رو که توی دانشگاه دادم{#23} رو براتون بنویسم{#18}

سوسک!!!!

سر امتحان درس چمنکاری دکتر رسولی بودیم...همین که برگه های سوال و پاسخنامه رو توزیع کردن، من هم مثل بچه های خوب شروع کردم به پاسخ دادن به سوالها...تا  اینکه رسیدم به این سوال: انواع چمن های گرمسیری و سردسیری را نام ببرید!، با دیدن این سوال و فهمیدن اینک نام علمی همشون ناگهانی از ذهن مبارک بنده پاک شده، آهی از اعماق وجود برای بخت بد خودم کشیدم و به سمت پنجره ی کلاس چشم دوختم(کلا حس و حالم فلسفی بود!!!) وقتی خواستم دوباره به سمت برگه سوال ها برگردم، چشمتون روز بد نبینه!یهو دیدم یه سوسک قرمز گنده!!!چسبیده به چادرم!!! {#47}آقا منو میگی !!! یه هووووووووووووم گنده کشیدم و سر جلسه امتحان ، بین اون همه دختر و پسر  پاشدم سیخ وایستادم و شروع کشدم به ایش ایش کردن و بالا و پایین پریدن!!!دیگه به هیچی فک نمیکردم و اصلا حواسم نبود که اینجا کجاس و من کیم!!! الان که فک میکنم میبینم از شدت ترس اصلا قیافه همکلاسی هام رو موقع انجام این حرکات یادم نمیاد!!!تنها چیزی که الان خوب یادمه  قیافه ی زشت اون سوسکس! بعد یکی دو دقیقه بالا و پایین پریدن ، گفتم بذار ببینم سوسکه افتاده یا نه؟ یه دقیقه وایستادم و پایین چادرم و نیگا کردم...آقا سوسکه زده بود رو دست هر چی کنه اس !!! همون شکلی چسبیده بود به چادرم!!!من که اینو دیدم دیگه بدتر از قبل شروع کردم به جیغ زدن و بالا و پایین پریدن!!! دستامم هی اینور و اونور پرتاب میکردم!!!یکی از پسرهای همکلاسیم ، بنده خدا صندلی جلوی من نشسته بود،بیچاره هی از بین دستای من جاخالی میداد، یکی دوبارم نزدیک بود با مشتم بزنم تو سرش!!!

سرتون رو درد نیارم...بالاخره یکی از بین اون همه آدم دلش به حال منه بیچاره سوخت و گفت بذار ببینم چش شده این دختره!!!

دکتر رسولی(استادم) اومد جلو و گفت: خانم اللامی چی شده؟! منم که از شدت ترس به تته پته افتاده بودم گفتم : استاد سو ....سو...سوسک!دکتر رسولی گفت یه دقیقه تکون تکون نخور ببینم!!(باور کنین چون استادم بود حرفشو قبول کردم وگرنه تازه میخواستم از کلاس بزنم بیرون!)دکتر رسولی با دستش!!! (ایییییییییییی) سوسکه رو انداخت رو زمین!!!بعدشم گفت خانم مهندس اینکه فلان سوسکه(اسم علمی شو گفت!!!) شما میخوای مهندس این مملکت بشی چرا از سوسک میترسی؟! بعدشم با پاش سوسکه رو جلوی من له کرد{#44}

وقتی سوسکه افتاد پایین ...تازه منه بیچاره یه نفس راحت کشیدم و تازه اون موقع بود که به عمق فاجعه پی بردم!!!وقتی نشستم رو صندلی دستام یخ یخ بودن و تمام بدنم می لرزید!!!از شدت خجالت دیگه هیچ چی نمیدیم...هر چی هم چمنکاری خونده بودم از مغزم پاک شد!!!یه ربع طول کشد تا حالم جا اومد...بالاخره امتحان رو دادم و اومدم بیرون...تا برسم خونه هر کی منو میدید ، قشنگ یه دل سیر بهم میخندید بعد میرفت!!!خیلی خجالت کشیدم...{#33}

درباره ما
Profile Pic
روزگاریست که سودای بتان دین من است/غم این کار نشاط دل غمگین من است/دیده روی تو را دیده جان بین باید/وین کجا مرتبه چشم جهانبین من است/دولت فقر خدایا به من ارزانی دار/کین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    به نظر شما به کدوم مطلب در پستوخانه بیشتر پرداخته بشه؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 108
  • کل نظرات : 441
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 19
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 59
  • باردید دیروز : 28
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 258
  • بازدید ماه : 1,007
  • بازدید سال : 14,236
  • بازدید کلی : 121,809